حالم خوش است از جنس همان خرابهای خوب

دستم به نوشتن میرود

و فکر میکنم تمام بغض نبودن هایم به قلبم سرازیر شده

بسیار نخواسته اند که باشم

که باشی

اما دستشان کوتاه است

من میانه ی غم و ترانه مانده ام که چگونه جلو بغض سرریز سالها را

بگیرم

حرفت گل انداخته میانه همه ی شمعدانی ها

چای

دم نوش

لیوان همیشگی

و من که امشب فریاد شده ام سر همه ی جز خودم


حالم خوش است

از جنس همان خرابهای خوب

و فکر میکنم چقدر نبودنت مرا میسوزاند و تحمل مرا کم میکند

گوشی را بردار

فقط پشت تلفن نفس بکش

همین هم ارامم میکند


چقدر سوخته ام

و نفهمیده ام

خسته ام خدا

کاش میشد این روزها صب بیدار نشوم

من احتیاج به کمی شب دارم حواست هست؟؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

جمعه 20 تير 1393برچسب:, | 19:56 | پرگـــــــــــــــــل |