شب .. انتظار .. صبح .. تنهایی

شب سردی بود و من چشم به راه تو

به شوق دیدنت همه ی راه را دویده بودم !

اشک شوق بر چشمانم جاری بود و من هیچ کس را جز تو نمیدیدم !

با گل های مریمی که دوست داشتی

به پیشوازت آمدم !

همه ی آن گل ها را شاخه به شاخه به یاد تو چیده بودم ..

به پیشوازت آمدم ..

قبل از سپیده صبح من آنجا به عشق تو ..

ایستاده بودم !

تو آمدی .. اما انگار مرا نمی دیدی ..

به سویت آمدم اما رویت را از من برگرداندی ..

انگار خیلی های دیگر جز من آن جا بودند ..

همه ی آن شاخه های مریم را ..

به عشق تو به پسر بچه ای دادم که به چشم هایم خیره شده بود !

گویی آن پسربچه همه چیز ..

حتی بغض و سکوتم را از چشمانم می خواند !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

شنبه 7 تير 1393برچسب:, | 13:34 | پرگـــــــــــــــــل |